از دیدگاه روانشناسان مشاوره خانواده طلاق عاطفی نشأت گرفته از سردی رابطه بین زن و شوهر است در حقیقت از دید مشاوره خانواده هنگامی که رابطه عاطفی بین زن و شوهر دچار ضعف شود طلاق عاطفی صورت گرفته است در این هنگام این سردی در روابط عاطفی می تواند به سردی در تمامی روابطی که زوج باهم دارند منتهی شود روابطی همچون رابطه روحی، جسمی، عاطفی و حتی گفتاری. به مرور زمان سردی در روابط سبب بیمهری و کمرنگ شدن انرژی مثبت در خانواده میشود.
به بیان دیگر در این زمان زوجها در بیگانگی دنیای یکدیگر سردرگم شده و تنها بعنوان یک هم خانه و یا مصاحب که به هم عادت کرده اند با یکدیگر زندگی می کنند. در حقیقت در این سبک از زندگی زوج ها از لحاظ روحی و جسمی آنقدر فاصله دارند که با قرار دادن خط قرمزهایی برای یکدیگر هر کدام در خلوت خود زوج دیگر را متهم و بازخواست می کند.
آنچه می تواند در زمره عوامل به وجود آمدن طلاق عاطفی باشد عبارتند از:
- عدم درک صحیح رفتار
- گفتار طرف مقابل
- عدم آگاهی
- شناخت کافی از روحیات طرف مقابل
- در نهایت بیعلاقگی و سردی نسبت به طرف مقابل
همه از خانهای که طلاق عاطفی در آن اتفاق افتاده فرار می کنند
در اکثر خانواده هایی که در آنها طلاق عاطفی رخ می دهد در حقیقت افراد خانواده نسبت به خانه خود حس تعلق خاطری که باید داشته باشند را ندارند. به بیان دیگر تمام افراد خانواده به دنبال گذراندن زمان کمتر در خانه هستند. آنچه سبب فراری دادن افراد از خانه می شود می تواند فضای سرد، بیروح و سکوت خالی از شور و نشاط در خانه باشد.
کودکان نیز بواسطه عدم دریافت حس امنیت و آرامش در خانه، تمایل بیشتری به گذراندن وقت خود در بیرون از آن و با دوستان خود دارند؛ وجود جامعه ای نا امن که آماده پذیرش این گونه افراد است سبب می شود
این کودکان به استفاده از موادمخدر، ارتباطهای ناسالم و نامشروع و انجام کارهای خلاف و غیرعرف گرایش پیدا کنند و در نهایت به خود و جامعه آسیب وارد می کنند و آنچه دریافت می کنند جز افسردگی و فرو رفتن در خود نیست. این نکته بیانگر این موضوع است که چنین کودکانی به واسطه نداشتن الگوی مناسب در آینده در صورت تشکیل زندگی جدید برای خود با مشکلاتی شبیه مشکلات پدر و مادرهای خود مواجه خواهند بود.
از گله تا توهین
نقطه آغاز اکثر طلاق های عاطفی شکایت و گلهگذاری زوجها نسبت به یکدیگر است در واقع مشکل اساسی از زمانی آغاز می شود که انتظارات مطرح شده در رابطه برآورده نمیشود و به بیان ساده تر نیازهای دو طرف از یکدیگر تأمین نمیشود.
این اهمیت ندادن به نیازها و خواستههای طرفین همانند این مثال است که:
همدیگر را می بینند ولی صدای هم را نمی شنوند و این آغاز طلاق عاطفی است.
زمانی که انتظارت مطرح شده در مرحله قبل به آرامی طرح ولی برآورده نشود در این مرحله که به نام نزاع زناشویی شناخته می شود با صدای بلند و داد و بیداد خود را نشان می دهد و آرامش نسبی جای خود را به خشم میدهد؛ و این خشم خود را به شکلهای گوناگون بروز می دهد.
در واقع خشم درونی با صدای بلند، پرتاب کردن وسایل و برخورد فیزیکی توام با توهین و تحقیر خود را نشان می دهد.
در این مرحله که اوج اختلافهاست دیوار سکوت بین زن و شوهر ایجاد می شود و این به معنای شنیده نشدن و نادیده گرفتن است. بعبارتی طرفین در مقابل یکدیگر ناتوان شده و هر کدام به دنیای درونی خود پناه می برد و دیگر اهمیتی به طرف مقابل نمیدهد. این مرحله تا بدان جا می رسد که برای یکدیگر تنها نقش همخانه را بازی میکنند و اوج آن زمانی است که حتی جای خواب خود را از یکدیگر جدا میکنند.
طلاق عاطفی یا اول ازدواج یا سالها بعد
توجه داشته باشید که طلاق عاطفی در هر سنی و در هر شرایطی می تواند رخ دهد؛ نکته دیگر این است که شرایط ایجاد طلاق عاطفی در خانواده ها با هم متفاوت است؛ به بیان دیگر طلاق عاطفی می تواند در رابطه یک زوج جوان که 2 تا 3 سال عمر دارد به وجود آید و یا میتواند در خانوادهای رخ دهد که چند بچه کوچک و بزرگ دارند، حتی گاهی اوقات در خانواده هایی مشاهده می شود که بچههایشان بدان حد بزرگ شده اند که هرکدام به دنبال زندگی خود رفتهاند که در این مورد خاص به این مرحله سندرم آشیانه خالی گفته میشود.
آنچه حائز اهمیت است این است که بیشترین میزان طلاق عاطفی در سالهای اول ازدواجرخ میدهد، در واقع زمانی که بچهها به جمع خانواده اضافه می شوند، زوج سرگرمی بیشتری نسبت به قبل دارند که وقوع این مسئله کمتر احتمال دارد رخ بدهد ولی به مرور زمان و با بزرگتر شدن بچهها احتمال طلاق عاطفی نیز بیشتر و پررنگ تر میشود. زندگی زناشویی در طول مسیر دارای هدفهایی است و هنگامی که این هدفها به حداقل برسد می توان انتظار طلاق عاطفی را داشت.
بیماری جسم و روح
افرادی که وارد مرحله طلاق عاطفی می شوند متاسفانه به خود و سلامت فردی خود بیتوجه میشوند. حتی میزان توجه و اهمیت آنها به سلامت دیگر افراد خانواده نیز کم می شود؛ از انجام وظایف خود به درستی سر باز می زنند و مسئولیتهای خود را با سردی و بی تفاوتی بدون هیچ میل و رغبیتی برای سایر افراد خانواده انجام می دهند.
بعنوان مثال اگر در یک رابطه زناشویی خانم دچار طلاق عاطفی شده باشد دیگر به نظافت منزل و سایر امور کمتر می پردازد. بعبارتی همیشه کارهای عقبمانده یا نیمهکاره ای دارد که حوصله انجام آنها را ندارد. همچنین اگر فردی که دچار طلاق عاطفی شده مرد باشد در کار کردن و انجام امور بیرون از منزل از خود سستی و سردی نشان می دهد. این موضوع خود سبب می شود که مشکلات دو برابر شده و آشفتگی روحی و ذهنی به آشفتگی ظاهری پیوند خورده و اوضاع را بدتر کند. در حقیقت شخص از نظر روحی در شرایطی است که هیچ تمایلی برای شاد بودن یا حضور در جمعهای شاد را نداشته و ترجیح می دهد تنها باشد و به تدریج دچار افسردگی می شود. در واقع هم سلامت روحش به خطر افتاده و هم سلامت جسمش به خطر می افتد.
- ۹۷/۰۳/۲۰